عطر یار/فراق یار

ساخت وبلاگ
 عطر یار/فراق یار

 

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهر گسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست

به جای خاک که در زیر پایت افکنده است

خیال روی تو بیخ امید بنشانده است

بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده است

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

به زیر هر خم مویت دلی پراکنده است

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

گمان برند که پیراهنت گل آکند است

ز دست رفته نه تنها منم درین سودا

چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است

سعدی

جوک،مطالب عاشقانه...
ما را در سایت جوک،مطالب عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پسرک تنها arls بازدید : 216 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1391 ساعت: 22:33